واژهی برهان در قرآن
در علم منطق، دلیلی را برهان گویند كه یقینآور باشد، چنان كه دلیل ظنی را خطابه و آنچه موجب تخیل باشد، شعر نامند و دلیلی را كه قصد از آن فقط ساكت كردن طرف مقابل باشد، جدل گویند. می توان گفت معنای اصلی برهان، سبب یقینآور است؛ اما به تناسب مورد و نظام سیاق، در مصادیق زیر به كار رفته است.
كاربردهای برهان در قرآن
1. دلیل و حجت روشن
قرآن كریم میفرماید: «وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ ... » (5). شیخ طوسی مینویسد: معنای آیه چنین است: فردی كه همراه خدای یكتا خدایی دیگر را بخواند، برهان و دلیلی ندارد؛ زیرا شریك داشتن خداوند امری باطل است. (6) طبری نیز به همین سان تفسیر كرده است. (7) برهان در آیه 111 سوره بقره، آیه 24 سوره انبیاء، آیه 64 سوره نمل و آیه 75 سوره قصص به همین معناست.2. معجزه عصا و ید بیضا از موسی (علیه السلام)
موسی (علیه السلام) در آغاز بعثت خویش از خداوند دو معجزه دریافت كرد. قرآن در این باره می فرماید: «وَ أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ یَا مُوسَى أَقْبِلْ وَ لاَ تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ *اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَیْکَ جَنَاحَکَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِکَ بُرْهَانَانِ مِنْ رَبِّکَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَ مَلَئِهِ... » (8): عصایت را بیفكن و هنگامی كه دید همچون ماری با سرعت حركت میكند، ترسید و به عقب برگشت و حتی پشت سر خود را نگاه نكرد. [ندا آمد] ای موسی برگرد و نترس تو در امان هستی، دستت را در گریبان خود فرو بر. هنگامی كه خارج میشود سفید و درخشنده است، بدون عیب و نقص و دستهایت را بر سینهات بگذار تا ترس و وحشت از تو دور شود. این (معجزه عصا و ید بیضا) دو برهان روشن از پروردگارت به سوی فرعون و یاران اوست.اسم اشاره «ذانك» بعد از بیان دو معجزه و آمدن «برهانان» پس از آن، به روشنی دلالت میکند که مقصود از برهانان همان دو معجزهای است كه در جملات پیشین از آنها یاد شده است و از این جهت بدان برهان اطلاق شده است كه دلیلی روشن بر نبوت موسی (علیه السلام) است.
3. حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)
قرآن كریم میفرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً» (9). در اینكه مقصود از واژه برهان در این آیه چیست، بین مفسران اختلاف نظر است؛ برخی آن را قرآن دانستهاند (10)؛ ولی این احتمال با ظهور آیه سازگاری ندارد؛ زیرا قرآن در جمله «وَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُوراً» ذكر شده است و اگر بگوییم تأكید است، خلاف اصل است. در مقابل، بسیاری از مفسران، برهان را به وجود مقدس حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) تفسیر كردهاند. فخر رازی مینویسد برهان حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ زیرا كار آن حضرت اقامه برهان در جهت تثبیت حق و ابطال باطل است و «نُوراً مُبِیناً» قرآن است؛ چون موجب قرار گرفتن نور ایمان در قلب است (11) و یا از این جهت برهان است كه مطالعه در زندگی آن حضرت دلیل بر حقانیت اوست با اینكه امی بوده است و در هیچ مكتبی درس فرا نگرفته و خطی ننوشته است، اما با كتابش قرآن مسئلهآموز صد مدرس شده است؛ كتابی كه به ابعاد مختلف انسان و روابط گوناگون اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی و... پرداخته است. اینها خود گواه پیامبری او و آسمانی بودن كتابش قرآن است.مؤلف المیزان مؤیداتی برای این احتمال ذكر كرده، می نویسد: مؤید این احتمال این است كه جمله در ذیل آیاتی واقع شده كه بیانگر صدق رسول خدا در رسالتش است. دیگر آنكه درباره قرآن تعبیر به نزول میشود و اگر بگوییم مقصود از آیه این است كه قرآن نزد شما آمده، با تعبیرات مرتبط با قرآن تناسب ندارد؛ علاوه بر آنكه آیه شریفه نتیجهگیری از آیات پیشین است كه درباره رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. (12) برخی از روایات نیز برهان در آیه را به پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تفسیر كردهاند. (13)
4. علم شهودی و حضوری به زشتی ارتكاب فحشا
خداوند متعال در قصه یوسف (علیه السلام) میفرماید: «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا لَوْ لاَ أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ» (14). از آیه شریفه به صراحت استفاده میشود كه رؤیت برهان الهی موجب دور شدن بدی و فحشا از یوسف (علیه السلام) شده است و جمله «إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ» بیانگر این است كه یوسف (علیه السلام) بنده خاص الهی بوده است كه از هرگونه شوائب شرك و گناه و ناخالصی بركنار بوده است و اگر كوچكترین لغزشی از آن حضرت صادر شده بود، خداوند توبه و استغفار وی را نقل میكرد. بر این اساس آنچه در روایت نقل شده كه یوسف (علیه السلام) آماده انجام دادن عمل منافی عفت گشت و حتی پیراهن خود را درآورد، اما رؤیت برهان پروردگار مانع ادامه عمل شد (15)، مخالف با قرآن است.مأمون خلیفه عباسی از امام رضا (علیه السلام) پرسید: آیا شما نمیگویید پیامبران معصوماند؟ فرمود: بلی. گفت: پس تفسیر این آیه قرآن چیست كه میفرماید: «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا لَوْ لاَ أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ». امام (علیه السلام) در پاسخ فرمود: «و لقد همت به لو لا ان رای برهان ربه لهمّ بها كما همّت به لكنه كان معصوما و المعصوم لا یهم بذنب و لا یأتیه»: همسر عزیز برای كامجویی قصد یوسف كرد و یوسف نیز اگر برهان پروردگار را نمیدید چنین قصدی میكد و لكن چون او معصوم بود، قصد این كار را نكرد؛ زیرا معصوم قصد گناه نمیكند و به سوی آن نیز نمیرود. (16)
در نتیجه تصمیم یوسف به گناه، شرطی داشته است كه هرگز حاصل نشد. آنان كه بر عصمت یوسف (علیه السلام) تأكید دارند، در معنای برهان احتمالات مختلفی را ذكر كردهاند: الف) آگاهی یوسف از حكم الهی تحریم زنا و عقاب آن؛ ب) مقام نبوت؛ ج) دیدن نوشتهای بر سقف خانه اینكه به زنا آلوده نگردید كه كاری بسیار زشت و بدراهی است؛ د) تجلی اخلاق و تربیت الهی و یادآوری حالات معنوی بازدارنده از گناه؛ (17) هـ) لطف خاص الهی كه منشأ عصمت انبیاست؛ و) توجه ویژه به آگاهی و علم الهی پس از مشاهده عمل زلیخا در افكندن جامه بر روی بت خویش؛ براساس روایت نقل شده از امام سجاد (علیه السلام)، یوسف (علیه السلام) پس از مشاهده این كار فرمود: چگونه تو از بت شرم میكنی؛ اما من از خدای قهار شرم نكنم. (18) جامع تمام این احتمالات همان علم شهودی به زشتی ارتكاب فحشاست و با هریك از احتمالات هماهنگی دارد؛ زیرا هركدام كه باشد، چه لطف الهی و چه نبوت و چه مقام عصمت یا آگاهی به حكم تحریم و... موجب شهود و یقین عینی به زشتی عمل فحشا شد و او را از ارتكاب آن بازداشت.
پینوشتها:
1. خلیل بن احمد فراهیدی، ترتیب كتاب العین، ج1، ص158.
2. احمد فیومی، المصباح المنیر، ج1و2، ص46.
3. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص121.
4. محمود زمخشری، الكشاف، ج3، ص409. محمدحسن مصطفوی، التحقیق، ج1، ص247.
5. مؤمنون: 117.
6. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج7، ص402.
7. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج10، ص 84-85.
8. قصص: 31.
9. نساء: 174.
10. محمد ابی سعود؛ تفسیر ابی سعود، ج2، ص 262.
11. محمد فخر رازی، التفسیر الكبیر، ج11، ص94.
12. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج5، ص152.
13. ابن جمعه عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج1، ص379.
14. یوسف: 24.
15. ابن جمعه عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج2، ص420، ح46.
16. همان، ص419، ح42.
17. محمد فخر رازی، التفسیر الكبیر، ج18، ص96.
18. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج5و6، ص344.
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}